آورده اند روزی بهلول نزد قاضی نشسته بود که ..
قلم قاضی از دستش به زمین افتاد ..
بهلول به قاضی گفت :
جناب قاضی کلنگت افتاد آن را از زمین بردار ..
قاضی به تمسخر گفت :
واقعاً این که می گویند بهلول دیوانه است ..
صحیح است .. آخر این قلم است نه کلنگ ! ..
بهلول جواب داد :
مردک .. تو دیوانه هستی که هنوز نمی دانی ..
با احکامی که با این قلم می نویسی خانه های مردم خراب می کنی ..
حال تو بگو این قلم است یا کلنگ ؟
گاهی خداوند درها را قفل می كند و پنجره ها را می بندد !
چه زیباست فکر کنیم توفانی در راه است؛
و خداوند نمی خواهد آسیبی به ما برسد.

